نویسنده: حسن روحانی نژاد
ناشر: شهید کاظمی
سال انتشار: ۱۳۹۹
قیمت:۵۰۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۴۲۴
موضوع: فرهنگ و هنر/ پایداری و مقاومت
شرح: این کتاب قصۀ خودنوشت مردی هشتادساله است که در زندگیاش هر لحظه که خواسته بایستد و نفسی تازه کند، چشمش به کمبودها و رنجهای دیگران افتاده و همین او را به ادامۀ دویدن واداشته است. کسی که برای شناختن دنیای بهتر، منتظر هیچ دولت و ارگانی نمانده و با دست خالی معجزه کرده و پیش رفته...
برشی از کتاب:
یک روز صبح، پابرهنه برای بازی به کوچه آمدم. آنوقتها بیشتر بچهها در کوچه پابرهنه بازی میکردند. مادرم همیشه از این بابت دلخور و عصبانی میشد. موقعی که به خانه میآمدیم میگفت: اول پاهایتان را در حیاط بشویید، بعد داخل خانه بیایید.
کوچکتر که بودیم، بلد نبودیم پایمان را خوب بشوییم. بیچاره مادرم خودش آب میریخت و پاهایمان را میشست. خوب یادم هست که مادر با آفتابه آب می ریخت و از ما می خواست پاها را به هم بمالیم.
یک روز در کوچه به ابراهیم، پسر همسایه دیواربهدیوارمان که پای دیوار کز کرده بود، گفتم: ابراهیم بازی نمیکنی؟ با سرش جواب داد: نه. پرسیدم: چرا؟ گفت: مریضم، همه جای بدنم مخصوصا سرم درد میکند. گفتم: دکتر نرفتی؟ گفت: نه، پول نداشتیم.
منبع برشی از کتاب: https://taaghche.com